هم رزم شهید علی موسوی می گوید:
» تنها جایی که می شد سراغش را گرفت،نمازخانه بود.
آن قدر مقید بود که نیم ساعت قبل از نماز، به طرف نمازخانه می رفت.
هم خودش مقید به نماز اول وقت بود و هم با اخلاصِ خاصی،
بقیه را به نماز اول وقت دعوت می کرد.
یک بار که من در جلسه ای حضور داشتم و اتفاقاً تا ظهر طول کشید،
ناگهان در باز شد و موسوی با چهره نورانی اش وارد شد و بعد از سلام، از ما پرسید:
برادرا! می بخشید، خواستم بپرسم ظهر شده؟
بعد ما متوجه وقت نماز شدیم و چند لحظه بعد صدای اذان بلند شد.
نحوه تذکر دادن او در آن لحظه خیلی برایم جالب بود«.