دنبالش میگشتم،
همه میگفتند: از رگ گردن به ما نزدیک تر است،
میگفتند:همه جا هست
میخواستم حسش کنم،
درکش کنم...
.
.
.
صدای اذان را شنیدم!!!
سجاده ام را پهن کردم،
به نماز ایستادم،
بعد از سجده
تازه او را در دل پیدا کردم!!!
او بین نمازم بود.
اصل مطلب:
چــــــه راههایی که رفتـــــــم
تا بفهمـــــم جــز تــو راهی نیست
خــــــلاصم کن...
از عشـــــقهــایی که گــــاهی هست و گــــاهی نیست . . .